کلینیک خدا

God-clinic-(1)به کلینیک خدا رفتم تاچکاپ همیشگی ام را انجام دهم.فهمیدم که

بیمارم………خدا فشارخونم را گرفت،معلوم شد که لطافتم پایین آمده.

زمانی که دمای بدنم را سنجید،دماسنج۴۰درجه اظطراب نشان داد.

آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم،

تنهایی سرخرگهایم را مسدود کرده بود……………

وآنها دیگر نمیتوانستند به قلب خالی ام خون برسانند.

به بخش ارتوپدی رفتم چون دیگر نمیتوانستم با دوستانم باشم و

آنها را دراغوش بگیرم.

براثرحسادت زمین خورده وچندین شکستگی پیدا کرده بودم.

فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم،چون نمیتوانستم دیدم را

از اشتباهات اطرافیانم فراترببرم.

زمانی که ازمشکل شنوایی ام شکایت کردم معلوم شد که مدتی

است که صدای خدارا آنگاه که درطول روز با من سخن میگوید

نمیشنوم…….!

خدای مهربان برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان دادو

من به شکرانه اش تصمیم گرفتم ازاین پس تنها از داروهایی که در

کلمات راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم:

هرروز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم.

قبل ازرفتن به محل کار یک قاشق آرامش بخورم.

هرساعت یک کپسول صبر،یک فنجان برادری ویک لیوان فروتنی بنوشم.

زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم.

وزمانی که به بستر می روم دوعدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم.

امیدوارم خدا نعمتهایش را برای شما سرازیر کند:

رنگین کمانی به ازای هرطوفان،

لبخندی به ازای هر اشک،

دوستی فداکار به ازای هر مشکل،

نغمه ای شیرین به ازای هر آه،

واجابتی نزدیک برای هردعا.

جمله نهایی:عیب کار اینجاست که من”آنچه هستم”را با “آنچه بایدباشم”

اشتباه میکنم،خیال میکنم آنچه باید باشم هستم،درحالیکه آنچه هستم نباید باشم.


منتشر شده

در

توسط

برچسب‌ها:

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *