شهید محمود ابوالحسنی
تاریخ تولد:۱۳۴۴ محل تولد: باغخواص
تاریخ ومحل شهادت ۱۲/۲/۱۳۶۲ کردستان
شهید محمود ابوالحسنی در سال ۱۳۴۴ در روستای باغخواص در خانواده ای متوسط به دنیا آمد شهید ابوالحسنی در سن ۶ ماهگی پدر خود را از دست داد و در دامن مادر کودکی را گذراند در سن ۷ سالگی تحصیلات ابتدایی را آغاز کرد او بعد از اتمام تحصیلات ابتدایی را به دوران راهنمایی راه یافت آنرا نیز به خوبی تمام کرد اما در سال دوم راهنمایی به دلیل وجود مشکلاتی در کلاس شبانه در یکی از راهنماییهای کارخانه قند ورامین مشغول درس خواندن شد بعد از سه ماه حضور در کلاس شبانه برای دیدن آموزش نظامی به پادگان امام حسین علیه السلام اعزام شد بعد از یک ماه آموزش به جبهه حق علیه باطل رفت این طور که دوستانش میگویند فضای جبهه آنقدر بر او اثر گذاشته بود که او دیگر خود را از خود نمیشناخت و همیشه به یاد خدا بود.
همیشه در نامه هایش سفارش میکرد که امام و مسئولین را دعا کنید بیشتر نامه های خود را در همین رابطه مینوشت عاقبت بعد از سه ماه فعالیت در جبهه کردستان مجروح شدسریعاً او را به بیمارستان تبریز و از آنجا به یکی از بیمارستانهای تهران انتقال دادند او پس از مجروحیت هنگامی که برای ملاقاتش رفتیم ما را به صبر و شکیبایی دعوت میکرد اگر ما ناراحت میشدیم با آن حال نامساعد خود به ما روحیه میداد میگفت کسی که چیزی در راه خداوند داد دیگر پس نمیگیرد او با اینکه به جز سر تمام بدنش از کار افتاده بود با همان حالت در اول وقت نمازش را میخواند عاقبت پس از ۲۰ روز بستری در بیمارستان به آرزوی دیرینش دست یافت و به افتخار شهادت نائل آمد.
وصیت نامه شهید:
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام بر مهدی موعود و نایب برحقش امام خمینی و با سلام بر ملت شهید پرور و سلام بر مادران داغدیده که درغم از دست دادن فرزندانشان همچون زینب در مقابل ناملایمات مقاومت می کنند و با سلام بر پدران که در سوگ نشسته و همچون یعقوب در غم از دست دادن یوسف خود مقاومت کرده و تن به مشیت الهی داده اند . برادران چه قدر شهادت در راه خدا زیباست مانند گل خوشبوست . من در این سرزمین آن قدر با دشمن می جنگم تا پیروزی و موفقیت نصیبم گردد یا به درجه رفیع شهادت برسم اگر لیاقت داشته باشم که در راه اسلام و قرآن شهید شوم . انسان یک روز به دنیا می آید و روزی هم از دنیا می رود و تنها کردارها و اعمالش بر جای خواهد ماند پس مرگ سرنوشت ما می باشد و چه بهتر است که انسان در راه مکتب و دین و قرآن و میهن و هدفش کشته شود . مادر از مرگم نگران نباشید زیرا نزد خدای متعال زنده هستم و روزی میخورم فقط جسم من از میان شما رفته است .
مادر عزیزم می دانم که از مرگ من نگران خواهی شد اما این را بدان که کسانی که در راه خدا کشته می شوند زنده هستند و نزد خداوند بهره مند می شوند به مادرم تبریک بگویید چون که من به میهمانی خدا رفته ام راستی که مرگ در راه خدا چقدر خوب و دوست داشتنی است است امیدوارم که خداوند مرا از همان بندگان خوب و شهیدش قراردهد . می دانم که آرزوهایی برایم در سر داشتید اما آرزوهای من از آرزوهای شما بزرگتر است چون آرزوهای شما برای دنیا بوده است اما آرزوهای من برای آخرت است . با تقوا و پرهیزکار باشید. دنیا را هدف خویش قرار ندهید و در تحصیل ثروت دنیا در تلاش نباشید و برای از دست دادن ثروت و مقام دنیا اندوهگین نشوید همواره طالب حق باشید و حق را بگویید با یتیمان دلسوز و مهربان باشید در اجرای دستورات الهی استوار باشید و هرگز به حرف و ملامت ملامتگران ترتیب اثر ندهید . خواهر من و دوستان و آشنایان اگر فرزندان شما می خواهند به جبهه بروند به آنها اجازه بدهید چون اگر اجازه ندهید به آنها بد کرده اید . برادران امیدوارم که بعد از من راه من را ادامه بدهید .
در هر جایی که می توانید راه من را ادامه دهید در شهر می توانید ، در جبهه میتوانید راه من را ادامه دهید . مادر جان کسانی که در راه خدا کشته می شوند مرده ندانید بلکه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان بهره مندمی شوند . خداحافظ مادر جان ،برادران و خواهر عزیزم .
اما جمله ای که من می خواستم در پایان به شما بگویم :
امام و رزمندگان را دعا کنید .
خداحافظ شما برادران انقلابی من
((روحش شاد وراهش پررهرو باد))
دیدگاهتان را بنویسید